قطعات ادبی
قطعات ادبی
شعر، داستان، فیلمنامه، نمایش، نقدادبی و ...
خاطرات کاه گلی بی بی جون
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط سید جواد قریشی

 

پیرزن، زنبیلِ تورتور قرمزش به دستش و چادر سفید گل داری به دندون کشیده بود. سبزیِ ِآش و ریحون و تره، نون سنگک، مشتی جو، زینت زنبیل بی بی بود. کوچه پس کوچه هارو یک به یک، گم می‌شد وهن هن کنان پیدا می‌شد. وارد کوچه که شد، تکیه زد به دیوار خشتی ِ مش باقر و چادرش رو جلو کشید، نفسش رو تازه کرد.

توپ فوتبال تو کوچه، اونقدر این پا و اون پا شد که بچه‌ها، فراموش کردن بی بی جون، خسته شده، کمک می خواد. پیرزن، گلدون شمعدونی ِ رو ایوون ِ مش باقر و که نوه­ی دخترش طیبه، آب می‌پاشید، نگاهی کرد و زنبیل رو تو دستای لرزونش جا بجا کرد و پشت به توپ، از زیر ایوون شمعدونی گذشت.

 

 

کلاغ، رو شاخه­ی نارون ِ حیاط بی بی جون، غارغار می‌کرد وقتی بی بی، برگ‌های زرد و زار تک درخت رو از آب حوض جدا می‌کرد. انگاری نور، چشای ماهی‌های حوض رو می‌زد، بس که اینور و اونور پریدند. شایدم ذوق می زدن، نور آفتاب زر ناب بود واسشون.

آب و جاروی حیاط تموم که شد، بوی حیات گرفت بی بی. انگاری روح بی بی آب و جارو شده بود.

 

 

پاندول ساعت دیواری، خسته از کار افتاده بود. بی بی جون، عقربه بزرگه رو کشید رو عقربه کوچیک. ساعت ِ جونی گرفت. دینگ و دانگش هوا رفت. فکر می‌کرد خیلی مهم ِ، ولی نه. مهم نبود، واسه بی بی، یه ساعت ـ با روز قبل ـ با ماه قبل، فرقی نداشت.

پیرزن بود و یه مشت خاطره، پر از غبار. بی وفا بود حاج حسین، قلیونش رو که چاق می‌کرد بی بی، پیرمرد پُکی می‌زد و با خنده می‌گفت : " قول میدم بعد تو، زن دیگه نگیرم. شب هفتت نشده دق می‌کنم " روزگار وفا نکرد، حاج حسین، هفت سال ِ پیش ترک دنیا کرد و رفت. دخترش عروس شد و پسرا دوماد شدن.

پیرزن، خاک آینه رو گرفت. حلقه اشکی قل خورد و رو چارقدش چکید.

 

 

حسن و کریم آتیش بودند، وقتی به هم می افتادن. کریم پسر بزرگِ حاج حسین، بعد سه تا بچه که مرده دنیا اومدن، دنیا اومد. حاج حسین، یک هفته تموم سر چارسو نقل و شیرینی پخش می‌کرد. بعد اون کبری بود و یک سال بعدش هم حسن. بی بی جون گیس کبری رو می‌بافت، حاج حسین پینه به دمپایی کریم می‌زد. حسنم چوب لای پاش می‌گرفت، حیاط رو جفت پا می‌رفت. تو خیالش اسب سفید بال دارو سوار بود و دختر شاهِ پریون منتظرش. وای به حال بچه‌های تو کوچه اگه چپ نگاه می کردن به حسن، چشم و چال همشون کبود می‌شد. کبری، مونس و تنها همدم بی بی بود. گاه گداری کمک بی بی می‌کرد، بعضی وقتا بغض می‌کرد، کنار حوض قنبرک  می‌زد. بی بی جون، فقط همین نازدونه رو داشت. کنار کبری می‌نشست، موهاشو شونه می‌زد. سرش رو بالین می‌گرفت، تنش رو آغوش می‌کشید.

پیرزن، کنار پنجره خاطرات و ورق می‌زد. همه جا بوی خاطرات کاه گلی گذشته بود. از شب جیغ زایمان بچه‌ها تا شب ساز و دهل، تا شب فراق یار. حسن و کریم دوماد شدن، کبری رفت خونه­ی بخت، مثل تموم دخترا و پسرا.

قبل ِ فوت حاج حسین، برو بیایی بود تو خونه. حاج حسین هندونه­ی درشت سبز و پرت می‌کرد تو حوض آب، سر شب وقتی بچه‌ها و نوه‌ها خندون می اومدن، بی بی، کارد و می‌زد به هندونه، چاک می‌خورد تا آخر و سرخیش، سکوت رو به قهقهه بدل می‌کرد. نوه‌ها شتری دوس داشتن و کنار حوض، دونه هاشو می ریختن واسه ماهی‌ها.

بوی قورمه سبزی و فسنجون ِ بی بی تا هفت تا کوچه، دل هر رهگذر رو می‌برد.

حاج حسین، قلیونش رو چاق می‌کرد، کار و بار بچه‌ها رو پرس و جو می‌کرد. نکنه کم و کسری داشته باشن. خدائیش از جونش هم، دریغ نداشت. وای اگه دوماد و عروسا، گله‌ای داشتن از بچه‌ها، گُر می‌گرفت مثل آتیش. چپ اگه نگاه می‌کرد به بچه‌ها، زهرشون می‌ترکید. اما، استغفرالله می‌گفت، خشمش رو با دو سه پک، فرو می‌برد. چه روزهایی ... چه شبایی ... حرمتی بود، عزتی بود.

پیرزن آهی کشید. کاش حاج حسین نمرده بود. وقتی رفت، شوکتی رفت، عزتی رفت. معرفت و حرمت و غیرتی رفت.

 

 

قالی ِ گل دار ِ قرمز ِ کاشونی، آینه شمعدون ِ قاب نقره کوب، رادیوی برق و باطری ِ جعبه‌ای، ساعت شماته دار ِ دیواری با یه مشت خرت و پرت، زینت خونه­ی بی بی بود که هر روز بی بی جون، با نوازش پارچه، گردشون رو می‌گرفت.

تنگ غروب روبروی آینه آروم می‌گرفت. عقده‌های دلش و خالی می‌کرد. داد می‌زد سر خودش، گله می‌کرد از بچه‌ها. از کریم که چهار ماه پیش تماس گرفت : بی بی جون، منو ببخش، بدجوری گرفتارم. کم و کسری نداری، قربونت، از راه دور می بوسمت.

حسنم، صاف تو چشای مادرش زل زده بود، یک سال پیش که ننه، تو زندگیم دخالت بی جا می‌کنی، عطیه خوش نداره. کبری هم هر وقت با شوهرش دعوا کنه، سرو کله‌اش پیدا می شه. زار میز نه، آقا رضا اینجوری کرد. نفرین می کنه، آقا رضا اونجوری کرد. بی بی جون بعد چند وقت تنهایی، دلش می خواد یکی بیاد درد خودش رو گوش کنه، کبری میاد درد رو درداش می­ذاره. آینه، آروم و صبور درد و اشک بی بی رو گوش می­کنه.

 بانگ اذون، حال بی بی رو جا می یاره. بی بی سجاده­شو پهن می کنه. رو به قبله ـ با خدا ـ گل می گه و گل میش­نوه.

 

 

کلاغ ِ رو شاخه­ی نارون حیاط غارغار می‌کرد. برگ‌های زرد و زار تک درخت، حوض آب رو پوشونده بود. پاندول ساعت شماته دار دیواری، بی دانگ و دینگ وایستاده بود.

تنگ غروب بود ولیکن ... روبروی آینه شمعدون نقره کوب، کسی نبود. کسی نبود ... کسی نبود.

 

سید جواد قریشی

پایان 1387  



نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت19:04---14 ارديبهشت 1391
سلام -خاطرات کاه گلی بی بی گل رو خوندم -عین قصه زندگی خیلی از آدم هاست -این جور قصه واقعی (رئال ) تلخند و لی قصه تکرار زندگی بیشتر مردم ایرانه-با این همه پرداختن شما زیبا و قوی بود -احسنت -حیف که الان که دارم مینویسم بارون شدید میاد -باید برم خونه -الان سره کارم -واگرنه بیشتر می نوشتم در مورد داستانتون

رامان
ساعت20:05---11 ارديبهشت 1391
برای اولین بار آموزش زبان انگلیسی بصورت آنلاین
آموزش نگارش برای خبرنگاران به زبان انگلیسی
طراح سئوالات استاندارد کنکور
IELTS and TOEFL
اولین وبلاگ تخصصی " هر روز یک عبارت یک اصطلاح انگلیسی "
EnglishOnline2.LoxBlog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





_________________________________________________________________________________
     
 
 
درباره وبلاگ


من سال هاست مينويسم شعر، داستان، فيلمنامه، نمايش و ... قالب هاي متفاوت ادبي را تجربه ميكنم. مينويسم براي خودم... مينويسم براي تو ... مينويسم براي دلم ... مينويسم براي هر آن كه اهل دل است. دل نويس من تقديم تو {09361706052} اين شماره به وبلاگ تعلق دارد و براي تبادل نظر و ثبت نام در گروه يا كلاس‌هاي آموزشي در نظر گرفته شده است تا دوستان راحت تر بتوانند نظرات و مطالب خود را پيامك كنند و يا به گفتگو بنشينند.
sayyed511@yahoo.com
دسته بندی ها
آرشیو
مطالب قبلی
     نحوه استفاده صحیح از متادون
غلامرضا
برای آتنا
داستانک طنز "عروووووسی" با لهجه‌ی مشهدی
داستانک طنز "آقای مدیر"
داستانک تلخ
دوست مجازی من
شهیدان زنده اند الله اکبر
شاید برای شما اتفاق بیفتد
ايليا كودك شيطون و بازيگوشم
روياهاي من
ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه
دور دور عباسي
روز مادر
ادامه نمايشنامه
نمایش طنز و کمدی چرخ زندگی
فوژان و مرتضی
خاطرات کاه گلی بی بی جون
عشوه قلم
نویسنده
لینک ها
قالب وبلاگ
چریک
ساختمان هوشمند
بچه های باهوش
lovelorne
فارس گرافیک
دخترانه
بلكـــــــــلاو
عاشق، معشوق
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قطعات ادبی و آدرس foozhan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینکها
امکانات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 213
بازدید کل : 8763
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 213
بازدید کل : 8763
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1



کد پیغام خوش آمدگویی